گوشی تلفن را برداشتم و شماره ترمینال را گرفتم، می خواستم بلیط قطار فردا را کنسل کنم ، اشتباهی شماره خانه پیرزنی را گرفتم و تا آمدم معذرت خواهی کنم، گفت" جواد جان توئی؟" جواب دادم :" نه مادر جان" خواستم بگویم ، مادر جان شماره را اشتباه گرفته ام که با صدای لرزانتر از قبل و با هیجان گفت: " رضا جان تویی مادر" کمی مکث کردم، چشمانم از روی بلیط قطار که در دستم بود لغزید، ضربان قلبم تندتر شد. گفتم :" مادر جان خوبی؟" صدای نفسهای پیرزن تندتر شد و گریه امانش نداد...بعد تلفن قطع شد . مهرماه 95,انتظار,انتظارك صعب,انتظارا انتظرت الرب,انتظارك صعب كلمات,انتظار الفرج,انتظار به انگلیسی,انتظار الفرج عبادة,انتظار الحبيب,انتظار منصور,انتظار اسالنا ...ادامه مطلب