زمانی که شهروندان از یک دیگر هراس داشته باشند و در موضع تقابل با هم قرار گیرند با بحران شهروندی روبهرو میشویم. از نظر فیلسوفان و جامعه شناسان سرشناس این بحران شهروندی منجر به بحران اندیشه خواهد شد، زیرا در چنین فضایی جایی برای بحث و گفتگو باقی نمیماند و از آنجا که اندیشه و فکر خود امری گفتگویی است پس پایان گفتگو به منزله پایان تفکر است. از آنجا که فکر کردن، به انسانها قدرت داوری در مورد «شر» را میدهد، بنابراین عدم تفکر، قدرت مبارزه با شر را از آنان میگیرد و عدم تفکر و نبودن گفتگو به بیرنگ شدن مسئولیت فردی و از هم گسیختگی جامعه و به قدرتمند شدن «شر» در جامعه خواهد انجامید بخوانید, ...ادامه مطلب
پرسش این است که چرا روشنفکران ما از دوره قاجار گرفته تا کنون و از طالبوف و تقی زاده گرفته تا دکتر شریعتی و تا چهره های کنونیِ مدعی روشنفکری قادر نبوده اند قدرت سیاسی را کنترل و جامعه را در ریل سعادت بیاندازند. به نظر من دلیلش این است که جریان روشنفکری در جایگاه و محل درستی نایستاده است و منطق بازی را تا به کنون درک نکرده است و نمی داند نگاهش را باید به کدام بخش از جامعه معطوف کند و در همه این سالها سر قبری اشک ریخته و نالیده که آن قبر خالی بوده است. جریان روشنفکری از 150 سال پیش تا کنون گمان میکرده و در توهم آن بوده است که بحران را شناخته و راه کارش را به جامعه ارائه داده است و اگر به نتیجه نرسیده قدرت سیاسی است که نتوانسته کارش را درست انجام دهد. در همه این سالها نمی دانم چرا روشنفکران امیدوار بوده و هستند که بایستی قدرت سیاسی در مسیری که آنها نشان می دهند حرکت کند؟ چرا تا بحال به این نکته نیاندیشیده اند که اشکال در کجاست که نتوانسته اند قدرت سیاسی را مجبور به حرکت در مسیر خودشان بکنند. چرا وقتی سیاستمداران با موج روشنفکران به مقصد می رس, ...ادامه مطلب