شیز

متن مرتبط با «پنجم» در سایت شیز نوشته شده است

داستان خوانی (بخش پنجم داستان پالاس هتل تاناتوس)

  • داستان هتل پالاس تاناتوسبخش پنجمهنگامی‌که از پله‌ها پایین رفت آقای بوئرس تچر با رفتاری مؤدبانه ومحترمانه به پیشوازش آمد– آقای مونیه، دنبالتان می‌گشتم … چون شما تنهایید فکر می‌کردم که شاید بی میل نباشید با یکی از مهمان‌های ما، خانم کربی شا، بر سر یک میز شام بنشینیدمونیه از روی بی حوصلگی حرکتی کرد و گفت: من این جا نیامده ام که زندگی مجلسی و تشریفاتی داشته باشم … با این حال اگر ممکن است، این خانم را به من نشان دهید ولی معرفی ام نکنید– به چشم آقای مونیه. آن خانم جوان با پیراهن کرپ ساتن سفید که نزدیک پیانو نشسته است و مجله ای ورق می‌زند همان خانم کربی شاست … گمان نمی‌کنم صورت ظاهرش ناخوشایند باشد … بله مسلماً چنین نیست. خانمی‌است خوش برخورد با رفتاری دلپسند باهوش و هنرمند …مسلماً خانم کربی شا زن بسیار زیبایی بود با موهای سیاه تابدار که به شکل دم اسبی تا پایین گردنش فرو می‌افتاد و پیشانی بلند و محکمی ‌را آشکار می‌کرد. چشم‌هایش خوشحالت و بشاش بود. خداوندا، زنی چنین زیبا و دل آرا برای چه می‌خواست بمیرد؟– آیا خانم کربی شا هم …؟ یعنی این خانم هم با همان خصوصیت من، همان دلایل من، مهمان شماست؟آقای بوئرس تچر گفت: بله و با لحنی که معنای سنگینی به این کلمه می‌بخشید تکرار کرد: البته– پس مرا معرفی کنیدهنگامیکه شام را که ساده ولی عالی بود و به خوبی بر سر میز آنها آورده می‌شد خوردند، ژان مونیه از زندگی گذشته کلارا کربی شا، دست کم از وقایع عمده زندگی او، آگاه شده بود. کلارا با مردی ثروتمند و خوش قلبی ازدواج کرده بود ولی چون او را دوست نمی‌داشت شش ماه پیش او را ترک کرد تا به دنبال یک نویسنده جوان فتان و لاابالی که در نیویورک با او آشنا شده بود به دیگر کشورهای اروپا برود. کلارا گمان می‌کرد پس از ط, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها