دیو جهالت آرام و قرار ندارد. شاخ و شانه میکشد و همچنان میتازد. کجای قصهها دیدهاید، دیو زبان آدمیزاد را بفهمد و از راه آرامش، زبان و گفتگو بخواهد همدلی کند. دیو جهالت، شیشه عمرش با گستراندن نادانی، سالم میماند و نمیشکند و آگاهی مثل سنگی است که به سمت شیشه عمر آن پرتاب میشود. همدلی و توانایی تعامل و گفتگو با دیگری از آگاهی میآید ولی جهالت اگر هم زبان داشته باشد برای همدلی نیست، برای فهمیدن نیست، بلکه برای تحمیق، تحقیر، تهدید و... است. متاسفانه ما مدتهاست دچار چنین هیولا و دیوی شدهایم،چه در درون خودمان و چه در برون و جامعه، برای همین هم هست که «زبان» به هیچ کاری نمیآید. زبان یعنی گفتگو، یعنی همدلی کردن یعنی درک همدیگر، یعنی مهربانی، یعنی آگاهی دادن و آگاه شدن، حتی زبان یعنی خوب گوش کردن، یعنی فهمیدن. یعنی پذیرش تغییر، یعنی پذیرش همدیگر. وقتی هم که نتوان با کسی گفتگو و همدلی کرد. کنار گذاشتن و حذف او راحت می شود. در نبود سخن و زبانی برای سخن گفتن با همدیگر است که خشونت فیزیکی و... یکه تازی میکند. نشنیدن و نفهمیدن میشود مهمات سربازان آن دیو. دیو جهالت و انجماد از فهم و همدلی و تغییر بیزار است و عاشق بیزبانی است. دیو جهالت از هر چه پاکی و آزادگی،شادی و سخن گفتن است بیزاراست. کودکان، نورسها و جوانها عاشق حرف زدن، تغییر، کنکاش، چراها و چگونهها، رویا پردازی،بافتن قصه، همدلی، عشق ورزیدن، دوست داشتن و دوست داشته شدن، زیبایی، شادی و آزادی هستند و همین برای دیو جهالت و فرسودگی بهانهای میشود برای دشمنی، حبس، حذف و ریختن خون آنها.
شیز...
ما را در سایت شیز دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 5shiz3 بازدید : 82 تاريخ : دوشنبه 15 اسفند 1401 ساعت: 20:09